![]() |
:: غزل شماره 455: عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسینویسنده: حافظمترجم: برگرفته از سایت ادبیات بوم و بر ( http://adabiat.boomobar.com ) نشانی اینترنتی مطلب: http://adabiat.boomobar.com/authors/hej/hafez/ghazaliyat/002220-no455.php |
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی | ای پسر جام میام ده که به پيری برسی | |
چه شکرهاست در اين شهر که قانع شدهاند | شاهبازان طريقت به مقام مگسی | |
دوش در خيل غلامان درش میرفتم | گفت ای عاشق بيچاره تو باری چه کسی | |
با دل خون شده چون نافه خوشش بايد بود | هر که مشهور جهان گشت به مشکين نفسی | |
لمع البرق من الطور و آنست به | فلعلی لک آت بشهاب قبس | |
کاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش | وه که بس بیخبر از غلغل چندين جرسی | |
بال بگشا و صفير از شجر طوبی زن | حيف باشد چو تو مرغی که اسير قفسی | |
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گيرم | جان نهاديم بر آتش ز پی خوش نفسی | |
چند پويد به هوای تو ز هر سو حافظ | يسر الله طريقا بک يا ملتمسی |